سی خرداد هم آمد و خبری نشد.
از 20 تا سی خرداد هم خبری نشد.
بناهم نبود خبری بشود، اما رجوی، رهبر گروه تروریستی منافقین به چند دلیل، ضروری میدید که وعده ی قیام در این ایام را تکرار نماید :
1- به نیروهای وارفته و سرخورده ی منافقین وعده بدهد که انقلابی برپا خواهد شد و از شرایط فلاکت بار و از بن بست ناگزیرخلاص خواهند شد.
2- با توطئه چینی برای بمب گذاری قصد ایجاد تشنج داشت تا در ذیل توجه رسانه ها به اوضاع ایران در سالگرد دهمین انتخابات ریاست جمهوری به قدرت نمایی بپردازد. چرا که در صورت موفقیت این اقدام از آنجا که همه این روش ِ کار را مختص منافقین میدانند و قطعاً جریانات داخلی از آن سلب مسئولیت و آن را محکوم میکردند، حتی به رغم برعهده نگرفتن مسئولیت بمب گذاریها، درنهایت به پای منافقین نوشته میشد ومنافقین را نیروی قابل مصرف و در دسترس برای قدرتهای ضدایرانی نشان میداد.
3- مترصد ِ سرقت هواداران موسوی و از خود کردن آنها بود. چرا که اولاً برآورد میکرد حداقل چندین هزار نفر به طرفداری از وی به خیابانها خواهند آمد و میتواند ادعا کند اینها در پاسخ به فراخوان وی آمدهاند و ثانیاً گمان به عقبنشینی موسوی و کروبی نداشت.
اما 22 تا 25 خرداد، به رجوی فهماند قافیه را باخته است و پیش بینیاش برای موج سواری تحقق پیدا نخواهد کرد، برای همین با دست افشانی و هلهله به استقبال قطعنامه ضدایرانی 1929 شورای امنیت علیه ایران شتافت و برای آن که خالی بودن خیابانها از معترضین خیالی را از یادها ببرد، منتظر سی خرداد هم نشد و سریعاً نشست تشکیلاتی ترتیب داد تا در بوق اهمیت قطعنامه بدمد. باخواندن قطعنامه به عنوان "راهبند مماشات " به تمجید از عواید آن پرداخت تا از عوارض بی محل بودن ِ فراخوانش رهایی یابد.
رجوی عواید قطعنامه را اینگونه توصیف می کند:
" تصویب قطعنامه ????علیه برنامه اتمی رژیم این در یک کلام این پیام را در خود داشت که غرب و مشخصا آمریکا در راس همه دریافته است که این رژیم، رژیم بشو نیست. این که سناتور مک کین الان می گوید «تغییر واقعی در ایران فقط به دست مردم ایران عملی است». این که خانم کلینتون وزیر خارجه آمریکا که تا حالا در ماورای احتیاط بر مذاکره با رژیم پای میفشرد و یک کلام از محکوم کردن نقض حقوق بشر و اعدام دستگیر شدگان نمیگفت ولی الان از این که موسوی خواستار لغو تظاهرات شده ابراز تاسف می کند و نتیجه میگیرد که آمریکا باید در کنار مردم ایران قرار بگیرد، مهمتر از آن این که اوباما در یک پیام رسمی بعد از تصویب قطعنامه ???? وارد بحث حقوق بشر در ایران می شود و قیام را به رسمیت میشناسد، محصول قیام یک ساله است که بن بست رژیم در بازی با مهره های درونیش برای فریب غرب را رقم زده است. ویژگیهای این قطعنامه که بعد از ??ماه چوب تحریم را علیه رژیم بلند کرده، یعنی اعلام این که کلیه فعالیتهای غنی سازی و باز پردازی و پروژه های آب سنگین باید به حالت تعلیق کامل درآید و اقدامات علیه سپاه، سیستم مالی و بانکی رژیم، دستگاه نظامی و تسلیحات و شبکه کشتیرانی رژیم، که در برخی موارد بی سابقه است، حاکی از مرحله جدید تشدید تضاد بین موثرترین اعضای جامعه ملل و مشخصا آمریکا با این رژیم است که مستقیما به جیب سرنگونی می ریزد و همه موانع را هم به سرعت از سر راه کنار میزند."
در گشاد بودن جیب جناب سرنگونی( رجوی ) شکی نیست تا آنجا که این قطعنامه هم به جهت کم رنگ کردن ننگ "فراخوان بی محل" در آن جا شود و در کنار مواهب و عواید سی سالهی جبههی ضدایرانی به رهبری صهیونیسم جهانی قرار گیرد، اما سئوال این است که اگرقیام آنقدر اثرگذار بود که آمریکا را به تصویب قطعنامه کشاند چرا رهبرانش را به عقب نشینی وادار کرد؟ *
از قضا همین آستین بالا زدن ِ هیلاری و مک کین و اوباما برای در صحنه نگه داشتن شکستخوردگان در انتخابات و دادن تنفس مصنوعی به آنها، مؤید واقعیتی است که رجوی قبل از خرداد و هنگام طراحی توطئه برای بمب گذاری به آن اذعان داشت که بایستی برای شکستن طلسم سکون و سکوت بمب کار گذاشت تا شاید سروصدایی بلند شود!
اما دراین باره که تصویب قطعنامه " به جیب سرنگونی می ریزد و همه موانع را هم به سرعت از سر راه کنار میزند. " یادآورمیشویم 5 تیر ماه که مریم رجوی نمایش تکراری سی خرداد را بازی میکند، سرآمد ِ وعده ی سرنگونی دوازده ماههیی است که سال گذشته آن را رسماً اعلام کرد، سه سال از وعده ی سرنگونی دو سالهی نماینده مجاهدین در کشورهای نورودیک (پرویز خزایی ) و سی سال از وعده ی سرنگونی شش ماهه رجوی میگذرد، که در مجموع سوراخ بودن جیب ِ رجوی را نشان می دهد و جای تردید باقی نمیگذارد که " کنار رفتن سریع موانع سرنگونی " هم در کنار سایر وعده ها در زباله دان تاریخ جای خواهد گرفت.
کلمات کلیدی: